کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه‌السلام

شاعر : مرتضی امیری اسفندقه     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : قصیده    

ای نخـستـین بارقه از شعـله‌های کربلا            اولین سیـمـای روشن از صدای کـربلا

ای نخستین خون، چکیده روی خاک کوفه سرخ            ای نخستین سر، بریده در هوای کربلا


تو نخستـینی که دیدی کربلای تشنه را            پیش از آن‌که گل کند موج بلای کربلا

صبح تنهایی و عصر غربت و ظهر عطش            کـربـلای کـربـلای کــربــلای کــربـلا

ای سفیر دانش و دین در زمین جهل و کفر            ای شکـوه نـام تو بـانـگ رسـای کربلا

پیش از آن‌که کربلا باشد تو بودی، خون تو            ریخت روشن بر زمین در ابتدای کربلا

ابتدای کـربلا بودی و دیدی از نخـست            روی نـیـزه عـشق را در انتهای کربلا

از فـراز بـامِ کـاخ دسـت‌آمـوزان کـفـر            بر زمین انداخـتی سر را به پای کربلا

اولین حاجی که رفت و کربلایی شد به شور            اولین زمزم که جوشید از صفای کربلا

ای نخستین چشم گریان بر حسین بن علی            با خـبر از جـزء و کـل ماجرای کربلا

چشم تو پیش از تمام چشم‌ها دید و گریست            زخـم‌هـای کـربـلا را در عـزای کربلا

ای چنان که نی، تهی از هرچه جز هوی حسین            ای نـوا؛ آه ای نـوا آه ای نـوای کـربـلا

پیک عصمت بودی و پیچیده در فریاد تو            هـوی‌هـوی کـربلا و هـای‌هـای کـربلا

خانۀ هانی، عبیدالله و تو مخفی به رمز            پشت پـرده مـاندی اما از حـیـای کربلا

دست بر شمشیر می‌بردی اگر...، اما تویی            آری آری تو نخـستـین رهـنـمای کربلا

آری آری تو نخستین کاشف ذبح عظیم            آری آری تو نخـسـتـیـن آشـنـای کـربلا

شیعه و خنجر زدن از پشت، پنهان، ناگهان            نه، بـلـندا تو، بـلـندا سـرسـرای کـربـلا

پشت پرده ماندی اما کربلا در پرده نیست            برمـلا شد با تو راز در خـفـای کـربلا

پشت پرده در نمازی سرخ از شرم حضور            اقـتـدا کردی به حـیـدر مـقـتـدای کربلا

خون‌بهای تو تماشای حسین فاطمه‌ست            ای نخستین خون جاری در بهای کربلا

جرعه جرعه نور نوشاندی مرا امشب به مهر            روشـنم روشن به یـمن روشـنای کربلا

این قصیده‌واره امشب از تو در من جلوه کرد            شعـر گـفـتم از بـرایت از برای کـربلا

: امتیاز
نقد و بررسی

بر خلاف تصور عوام مسلم بن عقیل اولین شهید کربلا نیست بلکه دومین شهید است! زیرا همانگونه که کتب: تاریخ الامم والملوک ۵ /۳۷۵؛ اللهوف ۴۰؛ مُثیرُالأحْزان ۱۱۲؛ الکامل فی‌التّاریخ۱۱ /۱۱۶؛ بحارالأنوار۴۴ /۳۳۸؛ منتهی‌الآمال ۳۶۵؛ نفس‌المهموم ۸۲؛ مقتل امام حسین ۱۵۳؛ مقتل مقرّم ۵۶؛ قمقام ۲۸۵؛ مقتل جامع ۱ /۴۸۴ ذکر شده است اولین شهید کربلا کسی به نام سلیمان معروف به ابارزین است که همزمان با مسلم بن عقیل نامۀ سیدالشهدا را برای اهالی بصره برد، ابن زیاد ملعون قبل از آنکه به کوفه بیاید در شهر بصره سلیمان را به شهادت رساند سپس به کوفه آمد

ای نخـستـین بارقه از شعـله‌های کربلا            اولین سیـمـای روشن از صدای کـربلا

ای نخستین خون، چکیده روی خاک کوفه سرخ            ای نخستین سر، بریده در هوای کربلا

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

سر دارالعماره زار و بی‌جانم، حلالم کن            نـوشـتم که بـیا اما پـشـیـمانم، حـلالم کن

نکردم لحظه‌ای گریه برای غربتم اصلاً            برای غربتت اینگونه گریانم، حلالم کن


فقط یک پیرزن در کوفه از مسلم حمایت کرد            اسیر خـدعـه‌های ابن مرجانم، حلالم کن

سر فرزند یک بدکاره عهد خود رها کردند            من از این قوم کوفی روی گردانم، حلالم کن

هر آن کس حرف حق گوید، دهانش سنگ خواهد خورد            به فکر زینبین و سنگ بارانم، حلالم کن

علی اکبر، علی اصغر، نبینی داغ اولادت            فـدای بچه‌هـایت جان طفـلانم، حلالم کن

همینکه بی هوا چشمم به چوب خیزران افتاد            میان ظرف آب افـتاد دنـدانـم، حلالم کن

به قطره قطره خونی که میان مشت من پُر شد            نوشتم بر زمین، با دست لرزانم حلالم کن

اگر این آب، خونی شد فدای کام عطشانت            مُواساتم شد اینگونه عـطشانم، حلالم کن

شهیدانت همه بر روی پایت جان دهند اما            غـریـبانه اسیـر درد هجـرانم، حلالم کن

اراذل با منِ مسلم چه‌ها کردند در کـوفه            به یاد خواهرت خیلی پریشانم، حلالم کن

تنم را بر زمین در پشت مرکب می‌کشند اما            برای پـیکـرت پـاره گـریبانم، حلالم کن

زبانم لال این‌ها تـشنـۀ تاراج تو هـستـند            بخوان این نکته را از جسم عریانم، حلالم کن

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم»بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

اگر این آب، خونی شد فدای کام عطشانت            مُواساتم شد اینگونه که عـطشانم، حلالم کن

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مجتبی تاجیک نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

در رهـگـذرهـای غــریـبـی بـیـقـرارم            تـنـهــایــم و در فـکـر تـنـهـایـیِ یـارم

تـنـهـا مـیـان بـی‌وفــایـی‌هـا و خُـدعـه            بعـد از خـدا تـنهـا امـیدم هست طوعه


در هر وجب از خاک هر کوچه گذشتم            یک یا حـبـیـبی با سـرشک غـم نوشتم

در مسلخ عشق عاقبت رسوا شدم من            رسـوایِ تـو ای زادۀ زهـرا شـدم مـن

ای شعـرِ عـشـقـم را تو تنهـا استعـاره            دارم شـده از عــشـق تـو دارالامــاره

اسم تو تنهـا ذکـر جـاری در سـجـودم            بی‌تو گـسـسـته جان زهرا تار و پودم

قـدقـامـتـم را در نماز عـشـقت ای یار            بـسـتـم بـه یــاد قــدّ رعـنـای عـلـمـدار

من ماندم و نجـوای آرامی بر این لب            وای الامـان از آه و زاریی‌های زینب

بالا نمی‌آید نفـس این سیـنه تنگ است            آقا میا کوفه که رسم کـوفه ننگ است

آیـد در و دیـوار هر خـانـه به جـنـگـم            شادم که بـهـر دخت زهرا پیش مرگم

در لحـظه‌های آخـرم لب تـشـنه هـستم            ظرفی چو جام زهـر دشمن داده دستم

افـتـاده عـکـس مـاه تـو در کـاسـۀ آب            لب‌های خونی می‌زنم بر روی ارباب

: امتیاز

مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه‌السلام

شاعر : داریوش جعفری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

در کـوفـه کـسی یـاریِ این زار نیامد            یـاری ز کسی جـز در و دیـوار نیامد

دسـتان زیـادی هـمگـی عهـد بـبـستـند            دسـتـش چـو بـبـسـتـنـد یکی یار نیامد


تب‌دار شد از سـیـلی و شلاق حریفان            از بـهـر تـبـش هـیـچ پـرسـتـار نیـامـد

پایش هـمه تاول بدنش پُر ز جـراحت            مرهم به جز از سنگ به بیـمار نیامد

بـر دار کـشـیـدنـد تـنـش از رهِ کـیـنـه            جز بـاد صـبـا کـس به سـرِ دار نیـامد

بر دامن دار از دل هر کوچه رسیدند            حـتـی نـفـری جـز پـیِ دیــدار نـیـامـد

کـوبیده شد از بام به روی ورق خاک            حـرفی به لـبـش جـز غـم دلـدار نیامد

آمـاده شـو ای دل که دگـربار بگـویی            ای اهـل حـرم مـیـر و عـلـمـدار نیامد

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

من کوفه را چون مردگان بی‌درد دیدم            نـامـردهـاشان را بـه شکل مـرد دیـدم

ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاح‌الرجال‌اند            خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند


اینان به آن دستی که با من عهد بستند            عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکـستند

تـنهـا نـه در کـوفـه مـرا آواره کردنـد            قـلـبـم دریـدنـد و لـبـم را پـاره کردنـد

این شهر را پیوسته نامردی به من بود            این قوم تنها مردشان یک پیر زن بود

مـن جـان‌نـثـار عـتـرت خـیـرالانـامـم            صـیـد بـه‌خـون غـلـتـیـدۀ بـالای بـامـم

وقتی که خود را از عطش بی‌تاب دیدم            عکس لب خـشک تـو را در آب دیدم

در موج خون دریای «لا» را دیدم امروز            از بـام کـوفـه کـربلا را دیـدم امـروز

انگـار مـی‌بـیـنـم جــراحـات تـنـت را            خونین به چنگ گـرگها، پیـراهنت را

انـگــار مـی‌بـیـنـم گُــلان پـرپـرت را            پاشـیده از هم عضو عضو اکـبرت را

انگار می‌بـیـنم که بعد از قـتـل یـاران            هم تیـرباران می‌شوی هم سنگ‌باران

انـگـار مـی‌بـیــنم ذبـیـح کـوچکـت را            زخـم گـلـوی شیـرخـوارهکـودکت را

انـگـار می‌بـیـنم که با اشـک دو دیـده            داری به روی دست خود دستِ بریده

انگـار بـیـنـم غـرق خـون آئیـنه‌ات را            جای سُـم اسـبان و زخـم سـیـنـه‌ات را

انگار می‌بـینم که شـمرآید بـه گـودال            انگار می‌بینم زدی در خون پر و بال

انـگـار دیـدم جـان شـیـریـنت فـدا شـد            زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد

من بهـترین مهـمان شهـر کوفـه هستم            مهـمـان قـصابـان شهـر کـوفـه هـستم

لب‌تـشنـه از پیکـر جـدا گردد سر من            آویــزه گـردد بــر قــنـاره پـیـکـر من

تـنهـا نـه ایـن نامـرد مردم می‌کُـشـندم            در کـوچه‌های شهـر کوفه می‌کِـشـندم

میثم! شرار از نظم جانسوزت فشاندی            بس کن که دل‌ها را به بحر خون نشاندی

: امتیاز

ذکر مصائب خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مکه

شاعر : مرتضی امیری اسفندقه نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

حاجیان را گفت: آن‌جا کعبه عریان می‌شود            در طواف کعبه آن‌جا جسمتان جان می‌شود

حج منم، چشمانتان را وا کنید ای حاجیان            کعبه بی‌من از شما مردم گریزان می‌شود


استطاعت هرکه دارد می‌شود ملحق به من            هرکه نامرد است پشت کعبه پنهان می‌شود

حاجیان را گفت: بی‌من حجّ ندارد حرمتی            کعبه بی‌من از شما مردم! گریزان می‌شود

گفت: در ذی‌‌الحجۀ امسال شوری دیگر است            گفت:‌ در ماه محـرّم عید قربان می‌شود

آمد و در کـربلا با آشـنـایـان خـیـمه زد            گفت با یاران که: فردا ظهر طوفان می‌شود

گفت با یاران که: فردا خطبۀ ناخوانده‌ای            گرم از نهج‌البلاغه باز عـنوان می‌شود

خطبه خواهد خواند فردا خواهرم بی‌ذوالفقار            گفت: فردا کاخ ظلم از ریشه ویران می‌شود

آمد و افتاد چشم حُر به چـشم روشنـش            مشکل حُر با نگاهی گرم آسان می‌شود

حاجی از کاروان وامانده‌ای گِرد حسین            یک شبه می‌گردد و در کعبه مهمان می‌شود

خیمه را خاموش کرد و گفت با یاران خویش:            ظهر فردا هرکه با من هست، قربان می‌شود

هرکه خواهد گو بمان و هرکه خواهد گو برو            می‌رود هرکس از این خیمه، پشیمان می‌شود

دوستان را گفت: فردا کربلا نورانی است            گفت: فردا با شما این‌جا چراغان می‌شود

روز خلقت را شما تفسیر دیگر می‌کنید            گفت: فردا محشر کبری نمایان می‌شود

حجّ امسالین حدیثی تازه‌تر آورده است:            عـید قـربان شما، شام غـریبان می‌شود

گفت: وقت «استلام» دست عباس علی‌ست            گفت: فردا زمزمِ خورشید، جوشان می‌شود

آمد و در کربلا حج را نمایش داد و رفت            آن نمایش همچنان بی‌پرده اکران می‌شود!

: امتیاز

مناجات عرفاتی و مدح و منقبت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

عـرفـه آمـد و مـهـمـان حـسـیـنـیم هـمه            خـیره بر رحـمت دسـتان حسیـنیم همه

عـرفه آمد و ما کـرب و بـلایی نـشدیم            بازهـم پـاره گـریـبـان حـسـیـنـیـم هـمه


وسط روز رسـیـدیم و هـمه می‌بـیـنـنـد            عاشق و بی‌سر و سامـان حسیـنیم همه

دردمـندانه به دنـبـال طـبـیـبی هـسـتـیم            در پـی نـسـخـۀ درمـان حـسـیـنـیم همه

حرفِ جـود است بیا ذکـر کریم آوردم            عـاشـق ذکرِ حـسـن جان حسـیـنیم همه

ذکرِ الـعـفـو نـگـفـتـیـم ولی بخـشـیـدنـد            ما بدهـکـار به احـسـان حـسـیـنـیم همه

او مـنـاجـات کـنـد کـار هـمه می‌گـیـرد            تشـنـۀ وادی عـرفـان حـسـیـنـیـم هـمـه

عید قربان شده نزدیک، بگو با اصحاب            در ره عـشـق به قـربـان حـسـینیم همه

اشک ما خـرج برای غـم اغـیـار نـشد            روزگاری است که گریان حسینیم همه

آتش سینۀ ما از غـم یک بی‌کـفن است            داغـدارِ تـن عــریـان حـسـیـنـیـم هـمـه

چشم‌هایش سرِ تشـنه شدن از کار افتاد            کـشـتگـانِ لب عـطـشان حـسـیـنیم همه

ساربان هم نشد از رحمت دستش محروم            مـات از جـود فـراوان حـسـیـنـیم هـمه

خیزران سنگ نوک نیزه مراعات کنید            ما اسـیـر لب و دنـدان حـسـیـنـیم هـمه

: امتیاز

مناجات عرفاتی و خروج سیدالشهدا علیه‌السلام از مکه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

لبیک که در دل عـرفـات است و منایم            لـبـیـک که از خـویـش نـمـودنـد جدایم

لـبـیک که سـر تـا به قـدم مـحـو خدایم            لـبـیـک کـه امـروز نــدانـم بـه کـجـایم


پرواز کـنان زین قـفـس جسم ضعـیـفـم

گه در جـبل‌الـرحمه و گه مسجد خـیـفم

آن وادی سـوزنـده که دل راهـسـپارش            پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش

دارنـد همه رنـگ خـدایـی ز غـبـارش            هرکس به زبانی شده همصحبت یارش

قومی به مناجـات و گروهی به دعایند

از خویش سفر کرده در آغوش خدایند

این جا عرفات است و یا روح من آنجاست            دل هم شده آتشکده، هم دیده دو دریاست

پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست            این زمزمه فریاد دل یوسف زهـراست

این سوز حسین است که خود بحر نجات است

می‌سوزد و مشغول دعای عرفات است

دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود            ما غافل و در وادی مشعـر خبری بود

در محـفـل حـجـاج صـفـای دگری بود            اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود

هر سوخته‌دل تا به سحر تاب و تبی داشت

اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت

ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید            آیـا اثـر از گـمـشـدۀ شـیـعــه نـدیــدیـد؟

آیـا دل شـب نـالـۀ مـهـدی نـشـنـیــدیـد؟            آیـا ز گـلـسـتـان رخـش لالـه نچـیـدیـد؟

آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود

دیشب پـسر فـاطـمه در جـمـع شما بود

امروز به هر خیمه بگردید و بجـوئـید            گـرد گـنــه از آیــنـۀ دیــده بــشــوئـیــد

در داخل هر خـیمه بگـردید و بجـوئـید            یابن الحسن از سوز دل خـسته بگـوئید

شـایـد به مـنـی چـهـرۀ دلـدار بـبـیـنـیـد

از یـار بـخـواهـیــد رخ یــار بـبـیـنـیــد

امروز که حجـاج به صحـرای منـایـند            از خویش جدایند و در آغـوش خـدایند

لب بـسـته سـراپـا هـمه سرگرم دعایند            در ذکـر خــدا بـا نـفـس روحْ فــزایـنـد

کـردنـد پـر از زمـزمـه و نـاله منی را

یک قـافـله بگـرفـتـه ره کرب و بلا را

این قافله از عشق به جان سلسله دارند            این قـافـلـه بـا قـافـلـه‌هـا فـاصـله دارنـد

این قـافـلـه جا در دل هر قـافـلـه دارند            این قـافـله تا مسلـخ خـون هروله دارند

این قـافـله تا کعـبۀ جان خانه به دوشند

از خـون گـلـو جـامـۀ احـرام بـپـوشـنـد

هفتاد و دو حاجی همه با رنگ خـدایی            از مکه برون گشته شده کرب و بلایی

از پیر و جوان در ره معـشـوق فـدایی            جسم و سرشان کرده زهم میل جـدایی

اصغر که پدر بوسه زند بر سر و رویش

پـیـداست شـهـادت ز سـفـیـدی گـلویش

خـیزید جوانان که عـلی‌ اکـبرتان رفت            ریحـانـۀ ریـحـانـۀ پـیـغـمـبـرتـان رفت

از مکه سوی کرب و بلا رهبرتان رفت            گـوئید به اطفـال عـلی اصغـرتان رفت

ای اهـل مـنـا شمـع دل نـاس کجا رفت

از کعـبه بپـرسـید که عبـّاس کجا رفت

ای اهل منی کعبه پُر از نور و صفا بود            دیـروز حـسـیـن بن عـلی بـین شما بود

سیلاب سرشکش به رخ و گرم دعا بود            از روز ازل کعـبۀ او کـرب و بلا بود

امروز به هجرش همه گریان بنـشیـنید

فـردا سـر او را به سر نـیـزه بـبـیـنـیـد

در مـکّـه بـپـرسـیـد ز زن‌های مـدیـنـه            زینب به کجا رفـت؟ کجا رفت سکـینه

کـلـثـوم چـرا نـالـه بـرآورده ز سـیــنـه            کو دخـتـر مـظـلـومـۀ زهـرای حـزیـنه

ای دخـترکـان یکـسره با شیـون و ناله

خـیـزیـد و بپـرسـید کجا رفته سه ساله

زین قـافـلـه روزی به مـدیـنـه خـبر آید            از کرب و بلا زینب خـونین جگـر آید

با آتـش هـفـتـاد و دو داغ از سـفـر آیـد            از مـنـبـر و مـحـراب نـبی نـالـه بـرآید

تا حـشـر از این شـعـله بلـرزد دل میثم

تـنـهـا نـه دل او کـه جـان هـمـه عـالـم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تا حـشـر از این شـعـله بلـرزد دل میثم           تـنـهـا نـه دل مـیـثـم، جـان هـمه عـالـم

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : رسول رشیدی راد نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

با ذکر یا حـسین تو دل دم گرفته است            در عرش سینه خـیمۀ ماتم گرفته است

آتش به خـون دل زده قـقـنـوس دیده‌ها            از روضه‌هات بال و پر غم گرفته است


چشم از شب شهادت تو رزق و روزی            خود را بـرای مـاه محـرم گرفته است

از آه آتــشـیـن تـو در پـای روضـه‌هــا            از سنگ روضه‌خوان تو شبنم گرفته است

بـاد از نفـس‌نفـس زدنت بـین گـریه‌ات            موج عـزا به دامن پـرچـم گرفته است

بشکن سکوت بغض گلو را عزیز جان

بر منبرت جلوس کن و روضه‌ای بخوان

با سـیـر در مـیان مـقـاتل، و روضه‌ها            ما را فدای عشق حسین کن در این منا

تا غـرق اشتـیاق حـسین دق نکـرده‌ایم            هـمراه خـود بـبـر دل ما را به کـربـلا

واکن گـره ز روضـۀ گـودال قـتـلـگـاه            از نـالـۀ غـریـب زنـی بـیـن خــنـده‌هـا

قرآن به لحن روضه، بخوان آیه‌های کهف            هـم نـالـه بـاش قـاری قـرآن نـیــزه را

با پـای دل بـبر دل ما را در این سفـر            بر روی خار غـصه و غـم شام پُر بلا

بی‌شک شـنـیده از دم روضه، پـیام تو

دنـیـا طـنـیـن نــالـۀ الـشـام و شــام تـو

در نفخ روضه کار تو با غم دمیدن است            با گـریه تا نهـایت غـصه رسیدن است

قـربان حج کودکی‌ات ای سفـیر عـشق            هر روضه‌ات منای به قربان رسیدن است

سعی صفا و مروۀ حجت به روی خار            از کـربـلا به شام، پـیـاده دویـدن است

دیدی جـواب قاری قـرآن به شهر شام            با چوب خیزران ز لبش بوسه چیدن است

دیدی که ظرف جان پُر از زخم عمه‌ات            بین خـرابه لب پره شوق پـریدن است

جسمت مدینه بود و دلت مـرغ کـربلا

ای آخـرین شهـیـد محـرم به روضه‌ها

: امتیاز

زبانحال امام محمد باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت            همیشه از غـم بی‌انـتهـا حکـایت داشت

قـد خـمـیـدۀ امروز، ارث دیـروز است            چقدر پیری‌ام از کودکی شکایت داشت


اگـرچـه آتـش زهـر اسـت در تـنـم امـا            نشد حریف دلم هر چقـدر قدرت داشت

شـبـیه عـمه نشـسـته نـماز شب خواندم            نماز خواندن من هم به او شباهت داشت

بـه یـاد حـمـلـۀ بــد مــوقــع اراذل بـود            که این دو چشم به بیداربودن عادت داشت

چگونه می‌رود از خاطـرم غـروبی که            هـزارسـال برای دلـم مـصـیـبت داشت

پـنـاه عالـیمان رفت و غـم نـصـیـبم شد            به نیزه رفـتن او قـیـمت اسارت داشت

کسی لباس تنـش را ز پیکـرش می‌بُرد            کسی به خیمه زد و نیت جسارت داشت

خـرابـه بود که هـم‌بـازی مرا کـشـتـنـد            همان زمان که ز هجر پدر شکایت داشت

همان زمان که تنـش را کبود می‌کردند            همان زمان که ز درد شدید لکنت داشت

ز داغ آن نـَـفــَس بـنــد آمــده ز کـتـک            نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

پـنـاه رفت و زن و بچـه بی‌پـنـاه شـدند            به نیزه رفـتن او قـیـمت اسارت داشت

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

زبانم قاصر است از وصف غم‌هایی که تو دیدی           ندیده هیچ‌کس رنج و ستم‌هایی که تو دیدی

مصائب لحظه لحظه بر صدایت لحنِ ماتم داد           نوای نینوا شد زیر و بم‌هایی که تو دیدی


غروب و خیمه و غارت‌؛ چه بد شد قاتل جانت           به روی چادر عمه‌‌، قدم‌هایی که تو دیدی

به رویِ نيزه‌ها با خنده سرها را علَم کردند           دلم آتش گرفت از آن علَم‌هایی که تو دیدی

ندیده قدر یک ثانیه در عمرش به خود تاریخ           سپاهی از همان نامحترم‌هایی که تو دیدی

برای شیرخواره تیر شیر افکن مهیا شد           به دست کینۀ آن بی‌جنم‌هایی که تو دیدی

نهایت‌‌‌‌‌‌‌! پنج سالت بود سال شصت و یک اما           کهنسال است و صد ساله‌ست غم‌هایی که تو دیدی!

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

بغضی که پنجه زد گـلوی اطهـرت را            عـمـری گـرفـتـه بود راه حـنجـرت را

شب تا سحرگه، در دل محراب طاعت            پـاشـیـده بـودی اشـک‌هـای بـاورت را


تو پنجـمـین خـورشیدِ اهل نـور هـستی            نـور خـدا کـرده احـاطـه، محـورت را

خود سـوخـتی بـهـر نجـات اهل ایـمان            کردی تو خرج خلق، مهـر انـورت را

در بـسـتر بیماری و در هُـرمی از تب            کردی صدا با اشک حسرت، مادرت را

بـا خـاطـرات کـربـلا و کـوفـه و شــام            پُـر کـرده بودی برگ‌برگِ دفـتـرت را

یـاد عـلـیِّ اکـبـر و عــبـاس و اصـغــر            آتـش فـکـنـده لـحــظـه‌هـای آخــرت را

از کربلا جان و دلت می‌سوخت، ازچه            آتـش زده زهـر سـتـم بـال و پـرت را؟

شـد بـقـعـۀ نـوری دگر، خـاک مـدیـنـه            بُـردنـد زیر خـاک، وقـتی پـیـکـرت را

قلب «وفایی» سوخت هنگامی که بشنید            پُرکرده گَرد درد و غم، دور و برت را

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : محمود مربوبی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای هـم نـوای غـربت تـو عـنـدلـیب‌ها            خـاکـی‌تـرین نـگـیـن بـقـیـع غـریب‌ها

ای پـنـجـمـین مـعـلـم دین، باقـرالعلوم            شـاگــرد مـکـتـبـت عـلـمـا و ادیـب‌هـا


از قال باقر است هر آنچه به ما رسید            عــلـم مُـنـَجـّمـیـن و دوای طـبـیـب‌هـا

درس است خطبه‌های فصیح و بلیغ تو            زانـو زدنـد پـای کـلامـت خـطـیـب‌هـا

از پنـج سالـگی جگـرت پاره پاره شد            ایـوب صبـر هـستی و کـوه شکـیب‌ها

مسمـوم زهـر کینه شدی ظاهراً، ولی            کـشـته تو را جـسـارت آن نـانجـیب‌ها

پـنـجـاه سـال رفـتـه و اما نـرفته است            از خـاطـر تـو بـد دهـنـی و نـهـیـب‌ها

پـنجـاه سال رفـته و یادت نرفـته است            طـفـلان بـی‌پـنـاه و شــرار لـهـیـب‌هـا

بـالای تل و گـودی گـودال؛ وای وای            خون شد دلت به یاد فـراز و نـشیب‌ها

هر تکه‌ای ز "ماه" نصیب کسی شد و            بـردنـد جـامـه از بـدنش بی نـصیب‌ها

گرگانِ بی‌حیا ز شعف زوزه می‌کشند            عـریان به روی خـاک امـام نجـیب‌ها

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مغایرت با مضامین زیارت جامعۀ کبیره « وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِياءِ، وَ سُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ » و عدم رعایت شأن انبیا؛ .حذف شد

آمـوزگـار هـفـتـم عـیـسی بن مـریـمی            خـم گـشـته در برابر عِـلمت صلیب‌ها

زبانحال امام محمد باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

خـواهم کـنم روایت، با صوتِ آشکـارا            یک گـوشه از تمامِ، غوغای کـربلا را

وقتی‌که مرکب آمد بی‌راکبش ز گودال            حالِ حرم بهم ریخت، عصمت شد آشکارا


از پرده‌های خـیمه بیـرون شـدند زن‌ها            لطمه‌زنان به صورت، خَستند قلب ما را

من بودم و امـامـم، یـعـنی امـام سـجـاد            مَحـرم نمانده بود از اَقـوام، خـیمه‌ها را

دیـدم که بـانـوان تا، گـودال می‌دویـدنـد            سعیِ صـفا و مـروه اینجاست نـیـنوا را

بر سر زنان تـمـامِ اهل حرم به گـودال            کردند جـمـله بـر پـا اهلِ سـمـا عـزا را

کعـبه حسین بود و اهلِ حرم به گِردش            با چشمِ خویش دیـدیم خـونبارشِ مِنا را

من هـمـرهِ رقـیـه مـلحـق شدم به عـمّـه            غلطان به‌خاک دیدم فرزند مصطفی را

با گوشه چشمِ جدم، عمه به خیمه برگشت            نگـذشت دیری اما، دیدم چـنین قضا را

"وَالشمرُ جالِسٌ" وای، با چکمه روی سینه            دیـدیـم سـاعـتی بعـد، آقـای سر جـدا را

بی‌سر عزیز زهـرا افتاده بود بر خاک            این است عـشـق‌بازی با بندگان خدا را

تـنگِ غـروب بود و حکـمِ امیرِ لشکر:            عـریان کـنـید اینَک ابـدانِ کـشته‌ها را!

تن‌ها همه به صحرا، سرها همه به نیزه!            نه با کـسی مـروت، نه با کـسی مـدارا

دیدم تمامِ سرها بر نیزه‌ها چو خورشید            کردند سوی سرها، پـرتاب سنگِ خارا

در بینِ آتش و دود شد صحبت از اسارت            از عــمـه‌اَم بجـوئـیـد دنـبـال مـاجـرا را

: امتیاز

زبانحال امام محمد باقر علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

ز خاطرات و مرورش هنوز بیـزارم            به یُـمن گـریۀ شب تا به صبح بیدارم

به آب می‌نگرم روضه می‌شود تکرار            بـه یـاد الـعـطـش روزهـای دشــوارم


هـنـوز لحـظـۀ گـودال خـاطـرم مانـده            هـنوز فکـر حـسـیـنـم، هـنوز می‌بارم

هنوز قابل لمس است جای دست سنان            بـه تـازیـانـۀ خـود داده بـسـکـه آزارم

تمام کـودکی‌ام با رقـیـه یکجا سوخت            هنوز هم که هـنوز است من عزادارم

نرفته از نظرم عمه‌ام زمین می‌خورد            نـرفـتـه از نـظـرم گـریـه‌های بـسیارم

هجوم و غارت و پای برهنه و صحرا            من این سیاهۀ غـم را چگونه بشمارم

تـنـم مــیـانـۀ بــازار بــرده‌هـا لـرزیـد            بــلا کــشــیــدۀ شــام ســیــاه بــازارم

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : مربع ترکیب

ای بـقـیـع غــم تـو کـربـبـلایـی دیـگـر            کـربـلا بــود بـرای تـو مـنـایـی دیـگـر

کوفه تا شام، تو را سعی صفایی دیگر            در غـریبان، تو غریب الغربایی دیگر


غـربـتت را نـسـرودم من شـاعـر آری

راستی تو چقدر شاعر و ذاکر داری؟!

شده آزرده تـو را از عـمـل ما، خـاطر            بی‌سبب نیست اگر شد حرمت بی‌زائر

از حـدیث تـو نـگـفـتـیـم ولو در ظاهر            گـرچه مـحـتـاج‌تـریـنـیـم به قـال الباقـر

همـۀ سـال پـی یک شب تـقـویـم تـوأیم

ما فقـط مرثـیه‌خـوان شب ترحـیم توأیم

دست بر دامـن مـهـرت نرسـاندیم چرا            گـاه‌گـاهی که رسـیـدیم، نـمـانـدیـم چرا

پـایـمان را به بـقـیـعـت نکـشانـدیم چرا            باقرالعـلـم! ز عـلـم تو نخـوانـدیـم چـرا

بگـذر از ما که برای تو مـوثـر نـشدیم

نه که بی‌صحن و رواقی تو، مسافر نشدیم

کودکی‌های تو در اوج مصیبت طی شد            کودکی‌های تو هـمراه شهـادت طی شد

پای آن خیمه که می‌رفت به غارت طی شد            زیر شلاق سـتـم وقت اسارت طـی شد

طی شده کودکی‌ت گوشه بین الحرمین

گه در آغوش پدر گاه در آغوش حسین

کـربـلا جـلـوه غـم بـود بـرایـت مــادام            کربلا کشت تو را، کشت تو را بدتر شام

کربلا بود و حسین و تو و سجاد، تمام            کـربـلا بـود و امـام بـن امـام بـن امـام

من تو را یک‌تـنه یک کربـبلا می‌بـینم

من تو را در همه مـرثـیـه‌هـا می‌بـیـنـم

داغ بی‌آبی و فـقـدان عـمـو را تو بگـو            روضه‌خوان باش خودت، روضه او را تو بگو

پـرده بـردار، بـیا راز مگـو را تو بگو            بوسۀ تیغ به رگ‌های گـلـو را تو بگـو

تـو بـنـا بـود بـمـانی به امـامـت برسی

روضه‌خوان باشی و هر شب به شهادت برسی

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : سید رضا مؤید نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : قصیده

کسی که عـشـق بُوَد محو بردبـاری او            روان به پیکر هستی‌ست لطف جاری او

بـزرگ آیــنـۀ قــدرت خــدایِ بــزرگ            که شاهد است جهـان بر بزرگواری او


امام پـنـجـم و مـعـصوم هـفـتم آن مولا            که چرخ یافته رفعـت، ز خاکساری او

بر او سـلام که بـاشـد سـلام پـیـغـمـبـر            گـواه روشـن فـضـل و طـلایه‌داری او

جـهـان عـلم بُوَد یادگـار او، صد حیف            بـه درد و داغ نـوشـتـنـد یــادگـاری او

ز کـربـلا سـنــد زنـده‌ای بـه کـف دارد            گواه من دل خـونـین و اشک جاری او

هزار خاطـره دارد ز راه کـوفه و شام            ز مهـربـانی زینب، ز غـمـگـساری او

پــیــاده رفـتـن او پــای نــیــزۀ سـرهـا            مصیبتی‌ست که پیداست ز آه و زاری او

به دل ز داغِ بسی کشته، زخم کاری داشت            عدو ز زهر، نمک زد به زخم کاری او

هـشام دست به آزار حضرتش بگـشود            چـو دیــد در ره اسـلام، پــایــداری او

ره شکـنجه و تبـعـید او گرفـت چو دید            قـرار دولـت خـود را به بـی‌قـراری او

مهی که بوسه زند بر رکاب او خورشید            فـتـاده در کـف دشمن، رکـاب‌داری او

شرار زهـر سـتم همچو شمع آبش کرد            که یافت رنگ خزان، چهرۀ بهاری او

دلا بسوز ز داغش که خویش فرموده‌ست            به حاجـیان که بگـیـرند سـوگـواری او

خـدا کـنـد که بـیـفـتـد قـبـول درگـاهـش            غم «مؤید» و اخلاص و جان‌نثاری او

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : مرتضی پور رجب نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بغضش شکست و چشم دلش پُر ز آب شد            تا خـاطـرات کـرب و بلا بـازتـاب شد

یک عمر روضه خواند ولی در شب فراق            سر رفت صبر او و غمش بی‌حساب شد


نه ارباً اربا است پـسر، نه کسی اسیر            این‌گونه بیـشـتر به خـدا! او عذاب شد

در کـودکی بزرگـتـرین داغ را چـشید            بـا کــاروان درد و بـلا هـم‌رکـاب شـد

از وصف چهارسالگی‌اش عاجز است شعر            حتی اگر نـوشـتـه و صدها کـتـاب شد

هم ماه را به روی زمین غرق خون که دید            هم شاه را که از سر زین...؛ دل‌کباب شد

تا صوت نـور لـم‌یـزلی را ز نی شنـید            بـاور نـکـرد نـیـزه‌نـشـیـن آفـتـاب شـد

دیگر نـدیـد روشـنی روز را به چـشـم            تا عمه‌اش رقیه شبی خوابِ خواب شد

تا دید تشت را که درونش نشسته عرش            وقـتـی کـه تـازه وارد بـزم شـراب شد

این غم بسش که در همه پنجاه و هفت سال            او روضه‌خوان غنچۀ خشک رباب شد

اما شبی شبیه همین شب به زهر جور            آخِـر رهـا ز هـمهـمه و اضطراب شد

شاعر نخواست خـتم کند شعر را ولی            بغضش شکست و چشم دلش پر ز آب شد

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن قالب شعر : مربع ترکیب

عمری‌ست که در این دل، من کرببلا دارم            در سینۀ محـزونم، کـهـفُ الـشهـدا دارم

در دیـده پـر خـونم، صحـرای منا دارم            من شاهـدِ گـودال و خود نیـز عـزادارم


هفتاد و دو پیکر را، بی‌سر به زمین دیدم

هجده سرِ بر نیزه، خونین و غمین دیدم

اعضای مقـطع را من دیـده‌ام از یـاران            دستانِ جـدا هر سو، از پیکـر سرداران

انگشتر و انگشت و غارت، ز جفاکاران            من دیده‌ام از نزدیک خونبارش و خونباران

از یوسفِ زهرا یک، پیراهن خونین را

گه بر سرِ نِی دیدم، گه دستِ حرامی‌ها

وای از دلِ مادرها، آه از غـمِ خواهرها            فـریـادِ سـتـم بـود و نـا اَمـنـیِ دخـتـرهـا

دستـورِ فـرار آمد، از سَـرورِ سَـرورها            من هیچ نمی‌گـویم، از نیـزه و از سرها

انـواعِ نـوازش‌ها، با کـعـبِ نِیِ دژخـیـم

یک باره برایم شد، محـشر بخدا ترسیم

دیدم به دو چشمِ خویش، من غربت زینب را            در معبرِ آن گـودال، غـم‌های لـبالـب را

احوالِ اسیران را، سجاد و غم و تب را            بر پیکـر جـدِ خود، جای سـمِ مرکب را

بودند در آن غـوغـا، عـشـاقِ خـدا شیدا

آهِ اُســرا بــود و اشــکِ شــهــدا پــیــدا

در سلـسـله آل الله، غـم‌های فـراوان دید            با گریـۀ ما دشـمن، بـدجـور بما خـنـدید

از وحشتِ غـم گاهی، جسمِ شهدا لرزید            از نیزه عمو عباس، بر قافله بس گِریید

این است حقـوقِ ما؟ بارانِ جـفا از بام؟

ناموسِ خدا همراه، با شمرِ لعین تا شام؟

از کوفه بگـو اما، از شـامِ خزان هرگز            از نیـزه بگـو اما، از زخـمِ‌زبـان هرگز

از گریه بگو اما، از اشکِ زنان هرگز            از غصه بگو اما، از سوزشِ جان هرگز

ناموسِ پیمبر را عنوانِ کنیزی چیست؟

هان! عترتِ زهرا را، این زخمۀ هیزی چیست؟

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

دستـورِ فـرار آمد، از سَـرورِ سَـرورها            من هیچ نمی‌گـویم، از غـارتِ معجـرها

مدح و مناجات شب جمعه ای با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن قالب شعر : غزل

شب جمعه است هوایت نکـنم می‌میرم            یادی از صحن و سرایت نکنم می‌میرم

ناله و شکوه حرام است بر عشاق ولی            از فـراق تو شـکـایت نـکـنـم می‌مـیـرم


سجده بر خاک شما سیرۀ هر معصومی‌ست            سجـده بر تـربت پـایت نـکـنم می‌مـیرم

دوریت درد من و نام تو درمان من است            تا خـود صبـح صـدایت نکـنم می‌مـیرم

به دعـا کـردن تو نـوکر این خانه شدم            هر سحر، شکـرِ دعایت نکـنم می‌میرم

وضع من را به خدا روضۀ تو سامان داد            من اگـر گـریـه برایت نکنم مـی‌مـیـرم

جـان نـاقـابـل من کـاش فـدای تو شـود            اگر این جان به فـدایت نکنم؛ می‌میرم!

شعرهایم همگی درد فراق است ببخش            صحبت از کرب و بلایت نکنم می‌میرم

: امتیاز

ازدواج حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

امشب شب ساغر زدن با ساقی کوثر شده           امشب عروس آسمان خاک در حیدر شده

امشب علی محو رخ صدیـقۀ اطهـر شده           امشب به بیت فاطمه غلمان ثنا گستر شده


امشب شب آمرزش خلق از سوی داور شده           زیرا امیـرالمـؤمـنـین داماد پیـغـمبر شده

جن و بشر؛ حور و ملک گویند امشب با علی

دامادیت، دامـادیت، بادا مبارک یا عـلی

مهر و مه اینجا اختری، گردون هلالی می‌کند           یا آسـمان با اخـتـران بـذل لـئـالی می‌کند

دل در سرای فـاطمه سیر خـیالی می‌کند           طوطیِ جان در بزم او شیرین مقالی می‌کند

روح الامین مداحی مولی الموالی می‌کند           حور و ملک را با دَمش حالی به حالی می‌کند

ریزد چو باران از سما آیات رحمت بر زمین

در مـجـلس دامـادی مـولا امیرالمـؤمنین

جبریل نازل از سما گردیده بر فخر بشر           آورده پیغام از خدا کی بهترین پیـغـامبر

ما از ازل این عقد را بستیم در لوح قدر           تو در زمین این خطبه را انشاد کن بار دگر

گیتی ز انجم پُر شده با وصل این شمس و قمر           او مادر است و این بود بر یازده مولا پدر

این وصل، وصل کوثر و ساقی کوثر می‌شود

این عقد، عقد حیدر و زهرای اطهر می‌شود

وصل دو دریا حاصلش دو لؤلؤی مرجان شود           کز هر دو تا شام ابد روشن چراغِ جان شود

بر پای آن، در راه این، جانِ جهان قربان شود           او دین ز صلحش زنده و این کشتۀ قرآن شود

مرجانْ حسن، کز حُسنِ او جانْ مشعل تابان شود           لؤلؤ حسین است و از او دل شعلۀ سوزان شود

مرجانْ که دیده آنچنان، لؤلؤ که دیده اینچنین

آدم گـدای کـوی او عـالم فدای روی این

ای فـاطمه بنت اسد ناموس حیِّ ذوالمنن           امشب عروس خویش را بنگر کنار بوالحسن

بر روی حیدر خنده کن بر دست زهرا بوسه زن           بنشین و بنشانش ببر مانند جانِ خویشتن

گردیده در بیت الولا، ماه رخش پرتو فکن           گوش خدا یعنی علی تا بشنود از او سخن

تهلیل‌گو، تقدیس‌کن، تسبیح‌خوان دل‌باخته

در سر به شوق فاطمه شوری دگر انداخته

امشب خدیجه  در جنان لبخند دیگر می‌زند           روحش بشوق دیدن داماد خود پر می‌زند

در خانۀ شیر خدا با مصطفی سر می‌زند           گه بوسه بر دست علی ساقی کوثر می‌زند

گه خنده بر ماه رخ زهرای اطهر می‌زند           گاهی تـبـسم بر گل روی پیـمـبر می‌زند

ارواح پـاک انـبـیـا دور سـرای فـاطـمـه

خوانند از بهـر عـلی مدح و ثنای فاطمه

می‌خواست تا آید عروس آن شب به بیت شوهرش            پُر شد ز افواج ملک هم اَیمنش هم اَیسرش

جبریل از پیشش رود؛ میکال از پشت سرش           پا در رکاب ناقه و جا در دل پیغـمبرش

رضوان شده جاروب‌کش با زلف خود در معبرش           سبحانَهُ سبحانَهُ خـالی‌ست جـای مـادرش

حیدر به شوق مقدمش دل بیقراری می‌کند

استاده در پشت در و لحظه شماری می‌کند

بگرفت دست مرتضی تا پرده از رخسار او           نقش تبسم شد عیان از لعل گوهـربار او

یار دو عالم را ببین گردیده زهرا یار او           غم‌خوار عالم را نگر شد فاطمه غم‌خوار او

افکنده چشمی جانب بیت و در و دیوار او           یاد آمد از حرق در و از قِـصۀ ایثـار او

گردید دور مرتضی آهسته گـفتا با عـلی

من آمدم تا جان خود سازم فدایت یا علی

در حجله بنهادند پا آن دخت عم این ابن عم           آن روح از سر تا بپا این جان از سر تا قدم

آن وحی را خیر کلام، این بیت را صاحب حرم           بنهاد دستِ هر دو را ختم رُسل در دست هم

گفتا به زهرا کاین علی شوی تو باشد دخترم           گر او شود از تو رضا راضیست حی ذوالکرم

پس با علی گفتا: علی انسیة الحوراست این

سِرّ خدا، روح نبی ناموس تو زهراست این

امشب امانت می‌دهم من بر تو جان خویش را           بگذاشتم در دست تو روح و روان خویش را

روح و روان خویش را، تاب و توان خویش را           پاینده می‌بینم در او، نام و نشان خویش را

در دامن او یافـتم من دودمـان خویش را           چون جانْ نگهدار ای علی، جانِ جهان خویش را

هرکس بیازارد وِرا، خـسته دلِ زار مرا

آن‌کس که آزارد مـرا، آزرده دادار مـرا

ای بوده پیش از پیشتر، ناموس داور فاطمه           ای مدحت از سوی خدا، تطهیر و کوثر فاطمه

ای دست‌ْبوسَت مصطفی، ای کفو حیدر فاطمه           ای زینب کبری تو را پاکیزه دختر فاطمه

ای بر حسین بن علی آزاده مـادر فاطمه           ای یازده فرزند تو بر خلق رهبر فاطمه

در شام قدر وصل تو روشن دل عالم شده

مدح تو ذکر "یا علی" شیرینی "میثم " شده

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

جن و بشر و حور و ملک گویند امشب با علی           دامادیت، دامـادیت، بادا مبارک یا علی

گیتی ز انجم پُر شد با وصل این شمس و قمر           او مادر است و این بود بر یازده مولا پدر